پررو، گستاخ، بی شرم اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، متربّد، ترش روی، بداغر، عبوس، زوش، تندرو، عبّاس، ترش رو، روترش، عابس، اخم رو، دژبرو، تیموک، بداخم، گره پیشانی
پررو، گستاخ، بی شرم اَخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، مُتَرَبِّد، تُرش روی، بَداُغُر، عَبوس، زوش، تُندرو، عَبّاس، تُرش رو، روتُرش، عابِس، اَخم رو، دُژبُرو، تیموک، بَداَخم، گِرِه پیشانی
سخت گیرنده. آزمند و حریص. (ناظم الاطباء) : هر که در کار سخت گیر شود نظم کارش خلل پذیر شود. نظامی. مشو در حساب جهان سخت گیر همه سخت گیری بود سخت میر. نظامی. نیست غم گر دیر بی او مانده ای دیرگیر و سخت گیرش خوانده ای. مولوی. - امثال: خدا دیرگیر است اما سخت گیر است
سخت گیرنده. آزمند و حریص. (ناظم الاطباء) : هر که در کار سخت گیر شود نظم کارش خلل پذیر شود. نظامی. مشو در حساب جهان سخت گیر همه سخت گیری بود سخت میر. نظامی. نیست غم گر دیر بی او مانده ای دیرگیر و سخت گیرش خوانده ای. مولوی. - امثال: خدا دیرگیر است اما سخت گیر است
تیزرو. تند: بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک شکارها که بر او تیر برده بود بکار. فرخی. این پیرجهانگرد سبک پی بندیده ست در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی. سنایی. سبک پی چو یاران بمنزل رسند نخسبد که واماندگان از پسند. سعدی (بوستان). بت نغمه امشب سبک پی شده سراسر ره کوچۀ نی شده. ملا طغرا (از آنندراج)
تیزرو. تند: بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک شکارها که بر او تیر برده بود بکار. فرخی. این پیرجهانگرد سبک پی بِنَدیده ست در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی. سنایی. سبک پی چو یاران بمنزل رسند نخسبد که واماندگان از پسند. سعدی (بوستان). بت نغمه امشب سبک پی شده سراسر ره کوچۀ نی شده. ملا طغرا (از آنندراج)
دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در شش هزارگزی باختر ده دوست محمد و دوهزارگزی راه مالرو تخت شاه به ده دوست محمد قرار دارد. جلگه ای گرم و معتدل است و 112تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در شش هزارگزی باختر ده دوست محمد و دوهزارگزی راه مالرو تخت شاه به ده دوست محمد قرار دارد. جلگه ای گرم و معتدل است و 112تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
آنکه کمان سخت را بکشد. (آنندراج) : تنی چندبگزید عیاروش کماندار و سختی کش سخت کش. نظامی. ، ستور که رام نباشد. که منقاد نباشد. سرکش: ابلیس در جزیره تو برنشست بر بی فسار سخت کش توسنش. ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 228)
آنکه کمان سخت را بکشد. (آنندراج) : تنی چندبگزید عیاروش کماندار و سختی کش سخت کش. نظامی. ، ستور که رام نباشد. که منقاد نباشد. سرکش: ابلیس در جزیره تو برنشست بر بی فسار سخت کش توسنش. ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 228)
لجاجت مقاومت. ایستادگی. پایداری: ابوالقاسم کثیررا بباید گفت تا خویشتن را بدو دهد و لجوجی و سخت سری نکند که حیفی بر او گذاشته نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). دیرتر از اسب جدا شدم بسبب پیری، پنداشتند که سخت سری میکنم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641)
لجاجت مقاومت. ایستادگی. پایداری: ابوالقاسم کثیررا بباید گفت تا خویشتن را بدو دهد و لجوجی و سخت سری نکند که حیفی بر او گذاشته نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). دیرتر از اسب جدا شدم بسبب پیری، پنداشتند که سخت سری میکنم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641)
کنایه از توانا و ثابت قدم. (آنندراج). ستور که قوائم آن سخت بود: سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی. منوچهری. سکندر که می نازد از بخت تر شداز سخت پایان چنین سخت تر. امیرخسرو (از آنندراج)
کنایه از توانا و ثابت قدم. (آنندراج). ستور که قوائم آن سخت بود: سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی. منوچهری. سکندر که می نازد از بخت تر شداز سخت پایان چنین سخت تر. امیرخسرو (از آنندراج)
آنکه آهسته راه میرود و کندرو و تنبل. (ناظم الاطباء) : سپه ماند از بردع و اردبیل وز ارمینه سست پی یک دو خیل. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2708). ، پست نژاد. پست تبار: من از تخمۀ بهمن و پشت کی چرا ترسم از رومی سست پی. نظامی
آنکه آهسته راه میرود و کندرو و تنبل. (ناظم الاطباء) : سپه ماند از بردع و اردبیل وز ارمینه سست پی یک دو خیل. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2708). ، پست نژاد. پست تبار: من از تخمۀ بهمن و پشت کی چرا ترسم از رومی سست پی. نظامی
آنکه در پیمان خود وفادار باشد. با وفا. عهد ناشکن: سخت پیمان بود در دین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310). دوستان سخت پیمان را ز دشمن باک نیست شرط یارانست کز پیوند یارش نگسلد. سعدی
آنکه در پیمان خود وفادار باشد. با وفا. عهد ناشکن: سخت پیمان بود در دین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310). دوستان سخت پیمان را ز دشمن باک نیست شرط یارانست کز پیوند یارش نگسلد. سعدی
کسی که در غایت جرأت و بی باکی باشد. (آنندراج). شجاعت و دلیری. (مجموعۀ مترادفات ص 222) ، سمج. مبرم. پررو: جگرم خون شد از پریشانی آه از این جان سخت پیشانی. اوحدی. ببردشیخ را به مهمانی با مریدان سخت پیشانی. اوحدی. این چه ابروی سخت پیشانی است وین چه لبهای نرم گفتار است. صائب
کسی که در غایت جرأت و بی باکی باشد. (آنندراج). شجاعت و دلیری. (مجموعۀ مترادفات ص 222) ، سمج. مبرم. پررو: جگرم خون شد از پریشانی آه از این جان سخت پیشانی. اوحدی. ببردشیخ را به مهمانی با مریدان سخت پیشانی. اوحدی. این چه ابروی سخت پیشانی است وین چه لبهای نرم گفتار است. صائب
تیزرو، تند تند رو تیز رو، گریز پا، پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد، اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند
تیزرو، تند تند رو تیز رو، گریز پا، پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد، اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند